مینویسم من از خودم فرار میکنم مینویسم تو به
عزای دلم پای عزای دلم نشستهام از بس که
خوابهای فراری دیشب در خواب آمدی تا دوباره مرا
به خاطر تو همیشه عاشق خواهم بود به خاطر
خیالم نه با رفتنت آسوده میشود نه با ماندنت
میدانم که روزی باز به سوی من خواهی آمد
از خواب میگریزم میترسم دستهایم را رها کنی میترسم
هر بار که خواستم تو را فراموش کنم هر
وقتی دوباره یاد تو میافتم قلب از خود بیخود
دستهایم تن داغ تورا میجویند و چشمهایم در شب