داستانک پرده‌ی نمایش

داستانک پرده‌ی نمایش
مرد خود را برای رفتن روی صحنه‌ی نمایش آماده می‌کرد.
بازیگر نقشِ زن دیر کرده بود و به موقع سرِ صحنه نمی‌رسید.
ناگهان پرده کنار رفت و مرد خود را در برابر زنی دید که از پشتِ پرده ظاهر شد.
زن یقه‌ی مرد را محکم گرفت و گفت:
– منتظر اونی؟ اما اون دیگه اینجا نمی‌یاد.
تو به‌ام خیانت کردی و هر روز اینجا با او قرار می‌گذاشتی.
این سیلی به خاطر خیانتی که به‌ام کردی است و این یکی هم به خاطر دل‌بستن به کسی که می‌شد خیلی راحت او را با پول خرید.
صدای سیلی زن که در گوش مرد نواخته بود، در سالن طنین انداخته و مرد مات‌ومبهوت به او خیره شده بود.
پرده‌ی نمایش افتاد و صدای کف‌زدن و همهمه تماشاگران بلند شد.

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *