همه‌ی زندگی یک داستان است

همه‌ی زندگی یک داستان است

《از لحاظ جسمی احساس فرسودگی می‌کنم.》
این جمله‌ای بود که درست بعد از یک احساس خوب سراغم آمد. وقتی که من داشتم به آینده‌ای مثبت فکر می‌کردم.
شاید جمله چندان هم دور از واقعیت نباشد و یک سری کارها باعث شده که من چنین احساسی داشته باشم، با این حال مشکلی نیست که حل نشود. من می‌توانم روی ضعف‌های خودم کار کنم. مثلن کمردردم را با ورزش‌های مخصوصِ کمردرد کاهش بدهم و یا برای معده درد رژیم‌های غذای را رعایت کنم.
با خودم فکر کردم شاید بشود زندگی را هم مثلِ داستان‌هایی که می‌نویسیم، ویرایش کرد و اون بخش‌هایی که ناخوشایند‌اند حذف کرد و در پیِ خلقِ صحنه‌هایی باشیم که ما را شادتر می‌کنند.
اگر زندگی را مثلِ یک داستان در نظر بگیریم، آن وقت به یک نکته‌ی خیلی مهم هم برمی‌خوریم؛ اینکه قرار نیست همه‌ی زندگی هم پر از لحظه‌های خوشایند باشد. داستان‌ها همیشه پایان خوش  ندارند، اما به دلِ ما می‌نشینند. چون صحنه‌های تاثیرگذاری در خودشان دارند.
همه‌ی زندگی یک داستان است که ما نقشِ مهمی در ایجاد صحنه‌های آن داریم.

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *