آینده قابل پیش‌بینی نیست

در یکی از وبینار‌های شاهین کلانتری اسمِ کتابی با نامِ «قوی سیاه» به گوشم خورد و از آنجایی که آقای کلانتری در این باره می‌دانند چطور کتابِ خوب معرفی کنند و سرشته‌ی زیادی دارند، پس از وبینار سراغ تهیه کتاب رفتم.
هر بار که آقای کلانتری کتابی معرفی کرده و من مطالعه می‌کنم، نمره‌ی مثبتی به خودم می‌دهم که سراغِ کتاب رفتم. کسی که همه‌ی وقتِ خود را با کتاب می‌گذراند، حتمن در تشخیصِ کتاب خوب هم متخصص می‌شود و می‌توان به انتخاب و پیشنهاد او با اطمینانِ کامل اعتماد کرد. او هم زبان شناس خوب و هم نویسنده‌ی خوبی است و همین موضوع هم از او یک مدرس خوب هم  ساخته است. مدرسی که هم بلد است اعتمادِ مخاطبان را برای همیشه به خود جلب کند و هم آموزش‌های خوبی بدهد. از نظرِ اکثرِ شاگردانش از جمله خودم، او یک معلم نایاب و کم یاب است. می‌گویند از هر دست که بدهی از همان دست هم می‌گیری و او دقیقن همین طور است. کلاس‌هایش هزینه‌ی مناسبی دارند و همه‌ی دورهایش هم تقریبن شلوغ است. و این به همان اعتماد باز می‌گردد. از مطلبِ اصلی کمی فاصله گرفتم، اما دلم نیامد این موضوع مهم را مکتوب نکنم.
بخشی از کتابِ «قوی سیاه» را مطالعه کردم و بیشتر از هر چیزی یک جمله در ذهنم ماند! آن هم این بود که نویسنده می‌گفت: «آینده هیچ وقت قابلِ پیش‌بینی نیست و هیچ کس هم نتوانسته  چنین ادعایی را تا کنون اثبات کند. که اگر این طور بود و کسی می‌توانست چنین ادعایی را ثابت کند، هرگز انسان در اتفاق‌ها و بلاهای طبیعی مثلِ سیل و زلزله و بلاهای انسانی مثلِ جنگ‌ بینِ ملت‌ها و جنگ‌های داخلی، هرگز این هم تلفاتِ مالی و جانی نمی‌داد و قبل از وقوع حتمن تدبیری می‌اندیشیدند.» مثال‌های زیادی در همین باره ارائه داده و برای خواننده به طور کامل روشن نموده است که چرا این ادعا را می‌کند.
این موضوع برای من جالب آمد و من را به فکر وا داشت. قطعن باید در این باره تفکرِ عمیق داشت تا با نویسنده موافقت یا مخالفت کرد. تا به امروز، با توجه به مثال‌های او که چنین بوده است. امروز مقاله‌ی محمد قائد که باز به پیشنهادِ آقای کلانتری بود را مطالعه کردم. قبلن هم یک بار این مقاله را خوانده بودم، اما انگار فقط خوانده بودم و هیج از آن نفهمیده بودم. «محمد قائد» هم نویسنده‌ی توانایی است و از قول آقای کلانتری که زبان را خوب می‌شناسند، او یکی از بهترین نویسنده‌های معاصر ایران است. می‌گوید تا به حال نویسنده‌ای مانندِ آقای قائد نداشته‌ایم. من زیاد در این باره نظر نمی‌دهم. چون هنوز به آنجا نرسیده‌ام که درباره‌ی نویسنده‌های بزرگ اظهار نظر بکنم. اما نوشته‌هایش را دوست دارم. از جمله مقاله‌ی «آن سوی آستانه» که برگرفته شده از کتاب دفترچه‌ی خاطراتِ آقای قائد است. در این مقاله هم همان جمله‌ی «نسیم نیکلاس طالب» نویسنده‌ی قوی سیاه را دیدم. آقای قائد هم در مکالمه‌ای که در سالِ ۵۷ با شاملو نویسنده و شاعرِ بزرگ ایران داشته، این جمله را به کار برده است که «آینده چه نزدیک و چه دور قابل پیش‌بینی نیست، تا چه رسد به پیشگویی؛ و چیزی که قابلِ پیش‌بینی باشد آینده نیست.»
این موضوع برایم آنقدری جالب آمده که دلم می‌خواهد بیشتر از آن بدانم. هر چند که موافقِ این هستم که آینده قابلِ پیش‌بینی نیست، اما احساس می‌کنم که گاهی تجربه‌ها هستند که ما را از آینده تا حدودی آگاه می‌سازند.
بسیار شنیده‌ام که کارشناسان پیش‌بینی کرده‌اند در فلان مناطق قرار است سیل بیاید و یا اینکه  فلان مکان در خطر وقوع زلزله قرار دارد. با همه‌ی این‌ها سالانه در سرتاسر جهان این اتفاقات در طبیعت رخ می‌دهد و خسارت‌های مالی و جانی بسیاری هم از خود به جایی می‌گذراند. درست همان طور که «نیکلاس طالب» می‌گوید.
مثلن در ایرانِ خودمان مخصوصن در جنوب کشور سالانه آدم‌های زیادی در اثرِ سیل صدمه می‌بینند و خسارت‌های زیادی متحمل می‌شوند. هر سال هم این پیش‌بینی صورت می‌گیرید.
به نظرم یک جاهایی ما انسان‌ها بر اساسِ عقل‌ و تجربه‌مان یک سری از بلایا را تشخیص می‌دهیم اما در برخورد با آنها هیچ اقدامِ عاقلانه‌ای نمی‌کنیم. که بیشتر هم به بی‌مسئولیتیِ مسئولان مربوطه باز می‌گردد. قطعن می‌توان بر اساسِ همان تجربه‌های پیشین جلویِ بعضی از اتفاق‌های بد را گرفت و یا خسارت‌ها را به حداقل رساند.
سالِ ۹۸ در دروازه قرآن  شیراز سیل بی‌هوا و بی‌مقدمه آمد و ۲۱ نفر را به کام مرگ کشاند و کلی هم خسارتِ مالی داشت که اعلام نگردید. از آن‌جایی که در ۶ فروردین این اتفاق رخ داد و مسافران زیادی هم به شیراز آمده بودند، از میانِ کشته‌ شدگان بیشتر مسافرین به چشم می‌خوردند و قطعن بدترین خاطره در ذهن بازماندگان‌شان از سفر به شیراز به جا مانده است. ماجراهایی پشتِ این قضیه بود که سیل آن طور از میانِ ستون‌های دروازه قرآن با شتاب گذشت طوری که انگار راهِ دریاچه‌ای را به یک باره به روی آن باز کرده باشند.

این اتفاق برای بعضی‌ها که خبر از پشتِ پرده داشتند، قابلِ تشخیص بوده و می‌شده حدس زد که چنین اتفاقی قرار است بیفتد. در بخشی از شهر خانه‌هایی زیادی در مسیر رودخانه ساخته شده‌اند و این کاملن خلاف قانون است. حتی سیل به این بخش‌ها هم سری زده و تا حدودی اشتباهات را آشکار کرده است. حالا بماند که مسئولین برای دلخوشی خودشان این‌ها را به تغییرات اقلیمی ربط می‌دهند، نه دخالت‌هایی انسانی در طبیعت و منابعِ آب.  تابستان امسال بود که بارانِ سیل زایی آمد و وقتی از خانه بیرون رفتم با دیدنِ بالا آمدنِ آب در کوچه‌مان شوکه شدم. انگار که کوچه رودخانه‌ای شده باشد. تازه بعضی از بچه‌ها هوسِ شنا هم به سرشان زده بود. خانه‌هایی زیادی هم که در زیرزمین‌ها سکونت داشتند، دچارِ آب گرفتگی شدند. خلاصه که می‌خواهم بگویم با اینکه این چند سال برای مسئولان ثابت شده که حتی در فصلِ بارندگی امکانِ سیل وجود دارد، باز آن طور که باید، برای جلوی‌گیری از خسارات اقدام به عمل نمی‌آورند. ساختِ شهر شیراز بدون در نظر گرفتنِ وقوع سیل بوده و حالا باید زیر ساخت‌ها تغییر کند و اقدامات صورت گیرد، آن هم با سرعت. نه حلزون‌وار.
اینجا ست که گاهی پیش‌بینی‌های درست هم فرقی به حالِ بعضی از آدم‌های بی‌فکر و بی‌مسئولیت نمی‌کند و این فجایع رخ می‌دهد.

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *