تنهایی و رابطه با خود
امشب میخواستم از سرِ بیحوصلگی سرم را به دیوار بکوبم. آنقدر احساسِ تنهایی میکردم، که حوصلهی نوشتن هم نداشتم.
وارد تلگرام شدم و در گروهی اطلاعرسانیِ لایوی را دیدم که موضوع صحبت لایو تنهایی و رابطه با خود بود.
یعنی همانی که من نیاز داشتم. بیدرنگ سرِ بزنگا وارد لایو شدم. حس کردم نیرویی از قبل من را راهنمایی کرد که در آن لایو باشم.
من میدانستم رابطهام با خودِ درونیام خوب نیست، اما باید از یک شخصِ دیگر این را میشنیدم. من تنها بودم. در واقع با خودم.
آنقدر تنها که در آن گم بودم.
مدرس از این گفت که وقتی رابطهی خوبی با خودمان نداشته باشیم، چطور میتوانیم در بیرون با دیگران خوب باشیم و وقتی خودمان را دوست نداریم، چطور میتوانیم انتظار داشته باشیم که دیگران دوستمان داشته باشند؟
همچین گفت: وقتی حاضر نیستیم ده دقیقه با خودمان خلوت کنیم و تنها باشیم، چطور انتظار داریم دیگران وقتشان را با ما بگذرانند؟
تو اول باید یاد بگیری خودت را همانطور که هستی بپذیری و دوست داشته باشی و رابطهی خوبی با خودت برقرار کنی، تا در روابط با آدمها هم به مشکل نخوری.
وقتی من مدام خودم را سرزنش میکنم و احساس میکنم نقصی در وجودم دارم، مسلمن این حسِ من به دیگران هم منتقل میشود و در نتیجه آنها هم نمیتوانند چنین شخصی را کنار خود و در روابطِ خود بپذیرند.
برعکس این هم داستان جورِ دیگری رقم میخورد. یعنی وقتی من خودم را پذیرفتهام و برای خودم ارزش و احترام قائل هستم، دیگران هم دوست دارند به ما نزدیک بشوند تا با ما در احساسی که داریم شریک باشند. ما از روی نیاز نباید وارد رابطه با دیگران شویم. بلکه باید برای منتقل کردنِ احساسِ خوبمان به آنها باشد.
آخرین دیدگاهها