هر چه تاروپود تنهاییام را
با بیمیلی به هم میبافم
گرههایش محکمتر میشود
وگلهای زمختی نقشِ نهایی را کامل مینمایند
و سیاهیای در قاب قالی خودنمایی میکند
و چه کسی خواهد توانست
در تاروپودهای تنهاییام نفوذ کند
وقتی تو در این حوالی نیستی
و سفری دوردست آغاز کردهای
و در جایی کسی تو را خواهد یافت
تا تارهای خوشبختیاش را
به آمدنت گره بزند
و چه غمانگیز است
جهانی که خالی از تو باشد
و تنهاییای که در من
مثلِ دانهی گندمی جوانه زده
و چه تهی شده شعرم
از کلام شیرین عشق
2 پاسخ
عشق و باز هم عشق
هر چی بنویسیم کمه
👍👍🌹🌹