شعر تنهایی

هر چه تاروپود تنهایی‌ام را

با بی‌میلی به هم می‌بافم

گره‌هایش محکم‌تر می‌شود

وگل‌های زمختی نقشِ نهایی را کامل می‌نمایند

و سیاهی‌ای در قاب قالی خودنمایی می‌کند

و چه کسی خواهد توانست

در تاروپود‌های تنهایی‌ام نفوذ کند

وقتی تو در این حوالی نیستی

و سفری دوردست آغاز کرده‌ای

و در جایی کسی تو را خواهد یافت

تا تارهای خوشبختی‌اش را

به آمدنت گره بزند

و چه غم‌انگیز است

جهانی که خالی از  تو باشد

و تنهایی‌ای که در من

مثلِ دانه‌ی گندمی جوانه زده

و چه تهی شده شعرم

از کلام شیرین عشق

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *