ظرفهای ظهر را در سینک ظرفشویی میگذارم و از آشپزخانه به تلویزیون نگاه میکنم. تکیه به اپنآشپزخانه میدهم و وقتی به خودم میآیم که پاهایم خسته شده و توان ایستادن ندارم. هیچگاه نمیتوانم شستن ظرفها را به بعد موکول کنم؛ تحت هر شرایطی باید بشویمشان. حتی اگر پاهایم توانِ ایستادن نداشته باشند.
به طور خلاصه هر دردی در جسمم باشد باید ظرفها را بشویم و تا وقتی این کار را انجام ندادهام، خیالم راحت نمیشود. مثل نوشتنِ روزانه. هر چند نوشتن را نمیتوان با هیچ چیز مقایسه کرد. عادت نوشتن روزانه از دو سال پیش برایم مثل عادتهای دیگر در زندگیام واجب شد. حتی یک روز هم از من جدا نشد. اما مثالِ شستن ظرفها را اینجا آوردم که بگویم در ظرف شستن و کارهای خانه آدم هیچ وقت احساس نمیکند که پیشرفتی کرده باشد. با اینکه این وظایف هم در زندگی مهم هستند و زندگی روی محور اینها میچرخد، اما از نظر اکثریت کماهمیت پنداشته میشوند. نوشتن برای من یکی از مهمترین و بزرگترین اهداف در زندگی است و با این وجود دقیقن همانِ احساسی را دارم که موقع وظایف خانه بهم دست میدهد. یعنی احساس میکنم فقط وظایف نوشتن را خوب انجام میدهم، اما در آن پیشرفتی حاصل نمیشود. در واقع نگاهم به قطار پیشرفتم اینطور است که حتی از یک حلزون هم آهستهتر حرکت میکند. نمیدانم چقدر این افکار درست یا نادرست است، اما به نظر میآید که در نوشتن نباید به حرکت قطار توجه کرد و بهترین کار تمرکز کردن روی یادگیری است.
3 پاسخ
گیابندجان نوشتن اینجوریه گاهی احساس میکنی قطار خراب شده و اصلن حرکت نمیکنه؛ اما اگر دوام بیاری و از قطار پیاده نشی بالاخره خودش رو نشون میده. زمانی که خودم رو با برخی از دوستان مقایسه میکنم فکر میکنم که من کودن هستم و هیچ پیشرفتی نداشتم و دلسرد میشم اما وقتی نوشتههای امروزم رو با نوشتههای دو سال پیشم مقایسه میکنم میبینم پیشرفتم زیاد بوده ولی چون آرام آرام احساسش نمیکردم و فکر میکردم که توی این مدت پیشرفتی نداشتم.
برای من نوشتن جزئی از زندگیم شده و روزی که به هر دلیلی نمیتونم روزانه نویسی کنم به هم ریخته هستم و نیمه شب از خواب میپرم و مینویسم تا حالم خوب بشه
چه حرف قشنگی حق با شماست منم با دوسال پیش خیلی فرق کردم و پیشرفتم قابل مقایسه نیست اما من یه منتقد درون بد دارم که مدام رو مخم میره برات ارزوی موفقیت دارم مرسی🌹🌹❤
همه ما این منتقد رو داریم. منتقد من که یک روز در میون پیداش میشه. یعنی روزی که فوق العاده از خودم راضی ام شبش میاد و طوری رو سرم اوار میشه که فرداش نتونم قدم از قدم بردارم.