وابستگی به رنج‌ها

تا به حال به‌این فکر نیفتاده بودم که اگر احساسِ درماندگی کردم و از چیزی یا کسی و کاری، رضایت نداشتم، از خودم بپرسم: 《من دنبال چه چیزی‌ام؟ و می‌خوام به کجا برسم و اصلن این موضوع چرا این همه برام مهم‌ شده؟》
هر چند تا آدم خودش به خواستِ خودش نخواهد مسیر درست در زندگی را پیدا کند، نمی‌تواند به این پرسش‌ها هم جواب درست و قانع‌کننده‌ای بدهد.
همه‌ی ما گاهی دوست داریم زندگی را به سبکِ همیشگی ادامه بدهیم، یعنی خوش‌مان نمی‌آید تغییری در آن به‌وجود آوریم. این رفتار دلیل‌های مشخصی هم دارد که روانشناسان زیادی درباره‌شان تحقیق کرده‌اند که من چون چیزِ زیادی درباره‌شان نمی‌دانم، نمی‌خواهم توضیحی هم بدهم، اما این امر چیزی‌ست که به‌وضوح در آدم‌ها دیده می‌شود.
من بارها دوست داشتم از ماجراهایی دل‌بکنم و در گوشه‌ای از خاطراتم دفن‌شان کنم، اما چون فشارهای عصبی و رنج‌های ناشی از آن را دوست داشتم، دلم نمی‌آمد این کار را بکنم و شاید برای خلاص شدن از آن ماجرا تلاشی هم نمی‌کردم.
گاهی ما عاشق بعضی از دردورنج‌هایی هستیم که برای‌مان پیش می‌آید و به آنها وابسته می‌شویم.
با وجود این سوال‌کردن‌های مدام می‌تواند ما را با واقعیت ماجرا روبه‌رو و در نتیجه قدرت تصمیم‌گیری درست را هم در ما افزایش دهد.
#توسعه‌فردی

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *