فکر کردن به تنهایی کافی نیست

روزها در پیِ هم می‌گذرند و من چشم به راه فرصت‌های نیامده هستم. فرصتِ نوشتن چیزی که هست و نیست، چیزی که انگار در میانِ مهی غلیظ پنهان شده باشد و من برای خلقش باید ببینمش و با دستِ ذهنم لمسش کنم.
احساس خفقان می‌کنم و نمی‌دانم چاره‌ی مشکلم نیست. دلم نوشتن می‌خواهد و نمی‌خواهد.
دل‌تنگ ساعت‌ها نوشتن بی‌وقفه می‌شوم و انگار فقط دلم می‌خواهد و عملی در کار نیست.
نمی‌دانم این تجربه‌در نوشتن عادی است یا بهانه‌های تکراری من برای ننوشتن.
هر چند تمام روز در حال جست‌وخیز برای رسیدن به خواسته‌هایم هستم، اما معلوم نیست از کدام مسیر می‌خواهم گذر کنم و مقصدم به سمتِ کدام راه است. فکر می‌کنم فکری که اجرایی نمی‌شود، هیچ کافی نیست و پشتِ فکر کردن‌های بی‌ثمر هم اتفاقی نیست که غافلگیر‌مان کند.
حتی گاهی جست‌وخیز‌های بی‌وقفه هم کاری را از پیش نمی‌برد.

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *