نیمی از وجودم بر سر تپههایی پرواز کرده است
که هرگز ندیدهام
نیمی از وجودم با ماهیهایی شنا کرده است
که آب هرگز تنِ عریانشان را خیس نکرده است
و نیمی از وجودم با مرغان ماهی خواری سفر کرده است
که باد هرگز در بالهایشان نفوذ نکرده است
ای که تمام من را در قلبت زندانی کردهای
بیا تا تنمان را به برکههایی بسپاریم
که هیچ ماهیای در آن شنا نکرده باشد
و از آبشارهایی فرو بریزیم
که انتهایی ندارند
من از بالهای پروانه برایت سقفی میسازم
که باد و باران خرابش نکند
و در سکوت برکهها
به وحشتِ بچهقورباغهها خیره میشویم
که دست به تن سبزشان میکشند تا سیاهی خود را بازیابند
بیا تا در آسمان به جستجوی ستارههای بینور برویم
آخرین دیدگاهها