واژههای گلدرشت
داشتم نوشتههای کانال یکی از بچهها را میخواندم که احساس کردم چقدر به نوشتن در این لحظه نیاز دارم. اما در همان حال منتقد درونم داد زد: 《اهای، چی داری میگی واسه خودت؟ تو که بلد نیستی مثل این نویسنده خوب و جذاب بنویسی، پس بیهوده تلاش نکن.》
کمی فکر کردم که ببینم منتقد درونم چرا اینطور فکر میکند و به این نتیجه رسیدم که چون اون شخص کمی قلمبهسلمبه نوشته بود، این افکار به ذهن من خطور کردند.
خیلی وقتها دچار چنین اشتباهی میشویم که وقتی کسی از کلمههای درشت استفاده میکند، فکر میکنیم زیادی خوب مینویسد؛ اما این مدل نوشتن مثل فرشی با گلهای درشت میماند که در آن ظرافت چندانی بهکار نرفته است، اما در نگاه اول زیبا بهنظر میآید و این نگاه هم بیشتر مال نویسندههای تازهکاری مثل من است.
ماهیت نوشتن به سرهم کردنِ واژههای درشت نیست.
اما با همین نگاه غلط اغلب خودمان را زمینگیر میکنیم و بعد از نوشتن یک پاراگراف به ظاهر ساده نوشتن را رها میسازیم.
ساده نوشتن از پیچیده نوشتن خیلی سختتر است و خواننده هم با نوشتههای ساده بهتر ارتباط میگیرد. این مهمترین نکته برای هر نویسنده است. تا وقتی ارتباط بین خواننده و نویسنده برقرار نشود، نوشتن کاری بس بیهوده به نظر میآید.
من دوست دارم بنویسم اما نه فقط برای خودم، چون خواندن نوشتههایم از سوی دیگران به من انگیزه میدهد تا به این حرفه همواره با تلاشی بیوقفه ادامه بدهم.
آخرین دیدگاهها