بهانه‌تراشی برای انجام ندادن کارها

وقتی در چهار دیواری خانه‌مان هستم و به جز آسمان هیچ کجا را نمی‌توانم ببینم، با خودم فکر می‌کنم که اگر الآن در طبیعت بودم و می‌توانستم صدای نفس کشیدن درخت‌ها و گیاهان و جیک‌جیک پرنده‌ها را بشنوم، حتمن سیلی از نوشته‌های پروپیمان به قلمم جاری می‌گشت و خلاقیت به وجودم مانند چشمه‌ای جاری می‌شد؛ اما حالا که در نقطه‌ی بلندی نشسته‌ام و دنیایی از درخت و پرنده زیر پایم هست، چیزی برای نوشتن ندارم. کنار درخت با خش‌خش سنجاب کوچکی حواسم از مطالعه پرت می‌شود و رد سنجاب را می‌گیرم تا ببینم چه کار می‌کند و به کجا می‌رود. حتی نمی‌توانم از این سنجابک زیبا با رنگِ قهوه‌ای‌اش و جست‌وچابکی‌اش بنویسم. به حال خودش رهایش می‌کنم تا روی درخت تاب بخورد.
بعضی وقت‌ها مکان و جایی که در آن هستیم را بهانه می‌کنیم، نه فقط برای نوشتن بلکه برای اکثر مسائل. خیلی‌ها برای شاد بودن مکان و حتی زمان را بهانه می‌کنند و این اصطلاح را زیاد به‌کار می‌گیرند: 《قدیما همه چیز با الآن فرق داشت و مردم هم شادتر بودن، کاش هیچ‌چیز تغییر نمی‌کرد و ما هم مثل همون موقع شاد بودیم.》
قرار نیست دنیا همیشه همان‌طور که هست باقی بماند، چون انعطاف دنیا به تغییر آن است. شاید اگر همه چیز از ابتدا تا به امروز تغییر نمی‌کرد، دنیا هم انعطاف‌پذیر نمی‌بود.
اگر بخواهیم کاری را بهتر انجام بدهیم، بهانه‌ تراشیدن آن را آسان‌تر و یا بهتر نمی‌کند؛ بلکه استفاده از هر فرصتی و هر امکاناتی که در دسترسمان هست، به بهتر انجام‌دادنش کمک می‌کند.
من اگر میلم به نوشتن‌ قوی باشد، چه در چهار دیواری زیرزمین خانه‌مان باشم که هیچ جایی پیدا نیست و چه در دلِ طبیعتی بکر باشم برایم فرقی نمی‌کند و می‌نویسم.

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *