《خلجان》
نمیدانم در کدام کتاب واژهی خلجان را که خیلی برایم جالب بود، دیدم.
معنیاش را که در واژهیاب جستجو کردم، هجده معنی داشت. مثل 《تپش، عشق، دلهره، نگرانی، آرزو، خواهش، بهخاطررسیدن و…》
مدتها بود کلمههای نااشنایی که در کتابها میدیدم یادداشت نمیکردم.
یادداشتبرداری واژههایی که تابهحال نشنیدهایم و به گوشمان نخورده، به افزایش دایرهی واژگانمان کمک میکند و هر قدر هم که دایرهی واژگانمان وسیع باشد، نوشتههایمان زیباتر و پختهتر خواهد شد.
فقر واژه برای یک نویسنده اصلن خوب نیست و در نهایت در نوشتن به مشکل برمیخورد و نمیتواند آنطور که دلش میخواهد منظورش را به خواننده منتقل کند و اکثر مواقع هم از نتیجهی کار ناراضی خواهد بود.
یادداشت کردن واژهها هم به تنهایی در به ذهنسپردن آنها موثر نیست، چون خیلی زود از یادمان میروند؛ اما اگر با کلماتِ یادداشتشده تمرین کنیم و از آنها در متنهایمان استفاده کنیم، شانس بیشتری در بهخاطرسپردنشان داریم.
بهعلاوهی اینها اگر دایرهی واژگانمان وسیعتر باشد، میل به نوشتنمان هم بیشتر میشود.
من سعی کردم در همین متن حداقل یکبار از مترادف واژهی《خلجان》 استفاده کنم و این بهم کمک میکند تا این کلمه را به حافظهی بلند مدت بسپارم.
2 پاسخ
خلجان رو به داستان فردام اضافه میکنم . من چالشی رو به راه انداختهام که به عمد با کلمههای که برام نا آشناست هر روز داستان مینویسم. این کلمه رو هم به همراه کلمههای دیگه به کار میبرم.
چه خوب موفق باشی عزیزم❤