بعضی از اتفاقات من را میترساند.
از آینده و هر چیزی که ناخوشایند است و ما هم از آن بیخبر.
وقتی کسی در نزدیکی ما فوت میکند و برای لحظهای خودمان را جای آن فرد میگذاریم.
یا مرگ عزیزی از ذهنمان میگذرد.
این جور موقعها آدم به کارهایی که انجام داده و کارهایی که باید انجام میداد فکر میکند.
بعضی چیزها با گذر زمان نیست و نابود میشوند.
نمیتوان چیزی را بهعقب برگرداند یا کاری که باید قبلن انجام میدادیم، در آینده انجام دهیم.
بعضی کارها باید به موقع و در جای درستِ خودش انجام شوند.
برای خیلی چیزها زود دیر میشود. برای توجه کردن به اطرافیانمان. برای خواستههایمان.
مرگ گویای همه چیز است. نشانهی اهمیت زمان. نشانهی اینکه هیچ چیزی پابرجا نمیماند.
نمیتوان روی فردا حساب کرد. مرگ در اطرافمان پرسه میزند. صدای ویزویزش مثلِ مگسهای خونخوار به گوشمان میخورد.
برای انجام هر کاری نباید منتظر فردا شد همین امروز وقتش است.
آخرین دیدگاهها