تازه نوشته ام داغ بخوانید

وقفه

وقفه بعد از چند روز وقفه، نوشتن کمی سخت است و انگار بچه‌ای که پایش صدمه دیده باشد و بعد از بهبودی کامل هم باز جرات راه رفتن نداشته

یادداشت برداری واژه‌ها

《خلجان》 نمی‌دانم در کدام کتاب واژه‌ی خلجان را که خیلی برایم جالب بود، دیدم. معنی‌اش را که در واژه‌یاب جستجو کردم، هجده معنی داشت. مثل 《تپش، عشق، دلهره، نگرانی،

بهانه‌تراشی برای انجام ندادن کارها

وقتی در چهار دیواری خانه‌مان هستم و به جز آسمان هیچ کجا را نمی‌توانم ببینم، با خودم فکر می‌کنم که اگر الآن در طبیعت بودم و می‌توانستم صدای نفس

همیشه می‌گویند مرگ از رگ گردن هم به آدم نزدیک‌تر است، من فکر می‌کنم حقیقت هم مثل مرگ است و هیچ‌گاه از ما جدا شدنی نیست. هر قدر هم

واژه‌های گل‌درشت

واژه‌های گل‌درشت  داشتم نوشته‌های کانال یکی از بچه‌ها را می‌خواندم که احساس کردم چقدر به نوشتن در این لحظه نیاز دارم. اما در همان حال منتقد درونم داد زد:

اختیار یا اجبار

اختیار یا اجبار؟ گاهی که خودم را مجبور به نوشتن می‌کنم، حس یک اسیر در دستِ نوشتن بهم دست می‌دهد، اما همان لحظه که به این احساسم فکر می‌کنم